معرفی

ساخت وبلاگ
دختر هابعضی از اونا واقاً می خونند وقتی میرن سر کتاب تا یکی دو ساعت دیگه کلشونو از کتاب بر نمی دارند . عادت دارند زیر مطالب کتاب خط بکشند که بعدا بخونندبعضی هاشون هم...که مثلا درس می خونند کتاب جلوشونه چشمشون هم روی کتابه ولی حواسشون یه جای دیگست ...یه عده ای هم هستند که به بهونه اینکه مشکل دارن زنگ میزنند خونه دوستشونو دوستشون هم از خدا خواسته حدود یک ساعت و اندی به طوری که اشک و دود تلفن در میاد برای هم قصه بی بی چساره تعریف می کنند.و اما پسر ها:یا درس نمی خونند یا وقتی می خواند بخونند باید حسش بیاد. وقتی حسش میاد که شب امتحانه ...یه کم که درس خوندند یه موردی پیش میاد و بهش خیره می شوندو به یه چیزی فکر می کنند بعد انگار که درس خوندند بلند میشند میرن استراحت می کنند بعد از یک ساعت استراحت دوباره میرند میشینند فکر می کنند . وقتی فکرشون تموم شد کتاب را ورق میزنند یه کم براندازش میکنند وزنش می کنند استخاره می کنند برای خودشون تقسیمش می کنند میگند تا ساعت فلان اینقدر می خونم تا ساعت فلان اینقدر بعد میرن استراحت کنند . حین استراحت حسشون تموم میشهحال ندارند برند بخونند ولی چون می دونند فردا امتحان دارند پا میشند میرند سر کتابشون.همینجور که می خونند هیچی حالیشون نیست چون جای دیگه فکر می کنند(لازم به ذکر است که هیچ وقت در هیچ موقعیتی فکر نمی کنند فقط موقع درس خوندن فکرشون میاد) بعد از نیم معرفی...ادامه مطلب
ما را در سایت معرفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : festuka بازدید : 179 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 18:48

وقتی پسرا دور هم خلوت میکنند ؟- ای رامین بدبخت دلت بسوزه همون دختری که به تو نخ نمیداد من رفتم شمارشو گرفتم- من بدجوری عاشقش شدم . اگه این خوشکله با من دوست بشه من همه ی دوست دخترهام رو کنار میگذارم- بچه ها این دختره رو دیدین که مانتو صورتی میپوشه و یه عینک آفتابی هم میزنه . وقتی هم که توی دانشگاه راه میره هیچکی رو تحویل نمیگیره . باید حالشو بگیریم- ما اینیم دیگه بالاخره شماره رو دادیم به دختره- بچه ها من میخونم شماها دست بزنید ... امشب خونمون بعله برونه ..امشب خونمون عشق و جنونه ...- بر و بچ جاتون خالی امروز رفتیم کافی نت یه رومی رو به گند کشیدیموقتی دخترا دور هم خلوت میکنند ؟- وای این انگشتر رو کی خریده ؟ چقدر قشنگه !!!!!- وای الهام جون نبودی امروز من با اون پسره قرار داشتم . اینقدر با هم حرف زدیم . حتی اسم بچه هامون هم انتخاب کردیم- من خیلی دلم میخواد آی دی این پسره رو بدست بیارم تا باهاش چت کنم .- امروز یه پسره خوشتیپ و با کلاس توی دانشگاهمون اومده بود . هر چی عشوه و ناز کردم براش تحویلم نگرفت . مگه من خوشکل نیستم- سارا دیدی چه پسره مودبی توی فروشگاه بود . حتی توی صورتمون هم نگاه نکرد . خیلی پسره سر به زیری بود من که دلم پیشش گیر کرده- مینا دختر با خودت چیکار کردی . چرا این همه چاق شدی . حالا باید بری بدن سازی اندامت رو بسوزونی تا این لباسهای تنگی که گرفتی اندازه ی تنت بشه- راس معرفی...ادامه مطلب
ما را در سایت معرفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : festuka بازدید : 177 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 18:48

یچاره دخترا اگر خوشگل باشند ,میگن عجب جیگریهواگه تیپ بزنن برن بیرون میگن با کی قرار داری؟اگر زشت باشن, میگن کی اینو میگیرهاگه تپل باشن, میگن چه گوشتیهاگه مؤدبانه حرف بزنه, میگن چه لفظ قلم حرف میزنهاگه رک و راست باشن, میگن بی حیاناگه یک خورده فکر کنند, میگن چقد ناز میکنهاگه فوری جواب بدن, میگن آها منتظر بودااگه تند راه برن, میگن معلومه قرار دارهاگه یواش راه برن, میگن آمده بیرون دور بزنهاگه با موبایل حرف بزنه ,میگن داره با دوست پسرش حرف می زنهاگه با تلفن کارتی صحبت بکنه, میگن داره با دوست پسرش قرار میگذارهاگه خاستگار را رد کنه, میگن حتما دلش جای دیگه استاگه حرف ازدواج را بزنه, میگن حتما دلش میخواداگه ...میگن ...آخی بیچاره هاواگه لباسهای معمولی بپوشن میگن اصلا سلیقه نداریاگه زیاد بگن دوستت دارم . میگن باز چه نقشه ای تو سرتهاگه نگن دوست دارم میگن پای یکی دیگه ای وسطهاگه زیاد بهتون زنگ بزنن میگن اعتماد نداریاگه یه مدت زنگ نزنن میگن سرت خیلی شلوغهاگه تو خونه زیاد بخندن میگن لوس شدیاگه نخندن میگن چه مرگته عاشق شدیاگه شام بخوان میگن همش به فکر شکمتیاگه شام نخوان میگن چی کوفت کردی معرفی...ادامه مطلب
ما را در سایت معرفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : festuka بازدید : 150 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 18:48

شما نجار زندگی خود هستید! (حکایت) نجار پیری خود را برای بازنشسته شدن آماده می کرد. یک روز او با صاحبکار خود موضوع را درمیان گذاشت.پس از روزهای طولانی و کار کردن و زحمت کشیدن ، حالا او به استراحت نیاز داشت و برای پیدا کردن زمان این استراحت میخواست تا او را از کار بازنشسته کنند.صاحب کار او بسیار ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند ، اما نجار بر حرفش و تصمیمی که گرفته بود پافشاری کرد.سرانجام صاحب کار درحالی که با تأسف با این درخواست موافقت میکرد ، از او خواست تا به عنوان آخرین کار ، ساخت خانه ای را به عهده بگیرد.نجار در حالت رودربایستی ، پذیرفت درحالیکه دلش چندان به این کار راضی نبود. پذیرفتن ساخت این خانه برخلاف میل باطنی او صورت گرفته بود.برای همین به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد و به سرعت و بی دقتی ، به ساختن خانه مشغول شد و به زودی و به خاطر رسیدن به استراحت ، کار را تمام کرد.او صاحب کار را از اتمام کار باخبر کرد. صاحب کار برای دریافت کلید این آخرین کار به آنجا آمد.زمان تحویل کلید ، صاحب کار آن را به نجار بازگرداند و گفت: این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری!نجار ، یکه خورد و بسیار شرمنده شد. در واقع اگر او میدانست که خودش قرار است در این خانه ساکن شود ، لوازم و مصالح بهتر و تمام مهارتی که در کار داشت را برای ساخت آن بکار می برد.یعنی کار را به صورت دیگری معرفی...ادامه مطلب
ما را در سایت معرفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : festuka بازدید : 155 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 18:48

آخرین کلمات یک الکتریسین : خوب حالا روشنش کن...آخرین کلمات یک انسان عصر حجر : فکر میکنی توی این غار چیه؟آخرین کلمات یک بندباز : نمیدونم چرا چشمام سیاهی میره...آخرین کلمات یک بیمار : مطمئنید که این آمپول بی خطره؟آخرین کلمات یک پزشک : راستش تشخیص اولیه ام صحیح نبود. بیماریتون لاعلاجه...آخرین کلمات یک پلیس : شیش بار شلیک کرده، دیگه گلوله نداره...آخرین کلمات یک جلاد : ای بابا، باز تیغهء گیوتین گیر کرد...آخرین کلمات یک جهانگرد در آمازون : این نوع مار رو میشناسم، سمی نیست...آخرین کلمات یک چترباز : پس چترم کو؟آخرین کلمات یک خبرنگار : بله، سیل داره به طرفمون میاد...آخرین کلمات یک خلبان : ببینم چرخها باز شدند یا نه؟آخرین کلمات یک خونآشام : نه بابا خورشید یه ساعت دیگه طلوع میکنه!آخرین کلمات یک داور فوتبال : نخیر آفساید نبود!آخرین کلمات یک دربان : مگه از روی نعش من رد بشی...آخرین کلمات یک دوچرخه سوار : نخیر تقدم با منه!آخرین کلمات یک دیوانه : من یه پرنده ام!آخرین کلمات یک شکارچی : مامانت کجاست کوچولو؟...آخرین کلمات یک غواص : نه این طرفها کوسه وجود نداره...آخرین کلمات یک فضانورد : برای یک ربع دیگه هوا دارم...آخرین کلمات یک قصاب : اون چاقو بزرگه رو بنداز ببینم...آخرین کلمات یک قهرمان : کمک نمیخوام، همه اش سه نفرند...آخرین کلمات یک کارآگاه خصوصی : قضیه روشنه، قاتل شما هستید!آخرین کلمات یک کامپیو معرفی...ادامه مطلب
ما را در سایت معرفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : festuka بازدید : 160 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 18:48

ترس از صاحب‌خانهروز جمعه، مردی به دادگاه خانواده شهید محلاتی مراجعه کرد و دادخواست طلاق خود را به قاضی یکی از شعب ارائه داد. این مرد بیان کرد که پس از گذشت هشت سال از زندگی مشترک، هنوز مستأجر است و همسرش اجازه خرید خانه را به او نمی‌دهد؛ چرا که معتقد است که نباید پول‌هایشان را خرج خرید خانه کنند و بهتر است پولی که جمع آوری کرده‌اند را در بانک بگذارند. این مرد گفت که من همیشه در زندگی کوتاه آمده و هر کاری همسرم می‌خواهد، انجام می‌دهم، ولی دیگر از این وضع خسته شدم.کشف بیماری بعد از 5 سالزنی 25 ساله در حضور قاضی دادگاه خانواده اظهار کرد که شوهرش بیماری داشته و آن را مخفی کرده بوده است. این زن بعد از گذشت 5 سال از زندگی تازه متوجه شده بود که پای راست شوهرش کوتاه است و در این مدت همسرش او را فریب داده است. او پافشاری می‌کرد که این موضوع برایش غیرقابل تحمل است، در حالی که در این مدت از اعتیاد شوهر به موادمخدر شیشه اطلاع یافته اما گویا ناراحت نشده است.زنی که راننده تاکسی شددر اردیبهشت ماه سال جاری، مردی که همسرش راننده تاکسی شده است، با طرح این ادعا که روحیات زنانه همسرش از بین رفته، دادخواست طلاق داد. این مرد 60 ساله در مقابل رئیس شعبه دادگاه خانواده مدعی شد از زمانی که همسرش راننده تاکسی شده، همه رفتارهایش تغییر کرده و اگر بر خلاف عقیده او صحبت شود، مرد را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهد.سن معرفی...ادامه مطلب
ما را در سایت معرفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : festuka بازدید : 149 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 18:48

گفتم غم تو دارم..گفتا غمت سر آید…پـَـَـ نــه پـَـَـ می خوای یه عمر غم تو رو داشته باشم؟!تو اداره پشت میز کارم نشستم،ارباب رجوع اومده میگه کارمند اینجایین؟پـَـَـ نــه پـَـَـ رئیس سازمان هوا فضای ناسام اومدم فقط کار تورو راه بندازم!با دوستم رفتیم خرید.برگشتیم دیدیم ماشینش نیست میگه: دزدیدنش؟پـَـَـ نــه پـَـَـ خسته شده بود از بس منتظر ما وایساد. اس ام،اس داد گفت من میرم خودتون بیاین!میگم آقا خمیر دندون سفید کننده می خوام؟ میگه برا دندونات؟پـَـَـ نــه پـَـَـــ می خوام کاسه دستشویی رو برق بندازم.مگس اومده تو خونه رفتم حشره کش آوردم زنم میگه میخوای بکشیش؟ پـَـَـ نــه پـَـَـ میخوام بزنم زیر بغلش بوی عرق ندهسوسک اومده تو اتاق دمپایی رودادم همسرم...میگه بزنمش؟؟؟پـَـَـ نــه پـَـَــــ بده پاش کنه تندتر بدوه !!رفتم داروخونه…میگم باند دارین؟میگه واسه زخم؟پـَـَـ نــه پـَـَـ بانده فرودگاه حیاط خونمون خراب شده…بابام همینجور داره با هواپیماش دوره خونه میچرخه.میگم لباسا رو انداختی تو وان بشوری؟پـَـَـ نــه پـَـَـ میخوام سوراخاش پیدا شه پنچریشونو بگیرم.رفتم داروخونه به یارو میگم شامپو ویتامینه میخوام! طرف با یه قیافه حق به جانب که مثلا خیلی حالیش میشه و من چیزی حالیم نیست ، به یه حالتی غمزه مانند میگه شامپو واسه موهات دیگه؟پـَـَـ نــه پـَـَـ شامپو ویتامینه واسه فرش میخوام که گل هاش سریع رشد کنن.پلیس م معرفی...ادامه مطلب
ما را در سایت معرفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : festuka بازدید : 175 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 18:48

کانال اطلاع رسانی مرکز درمان بیماران خاص کرمان

samendarmankerman@

معرفی...
ما را در سایت معرفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : festuka بازدید : 152 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 18:48

دختر هابعضی از اونا واقاً می خونند وقتی میرن سر کتاب تا یکی دو ساعت دیگه کلشونو از کتاب بر نمی دارند . عادت دارند زیر مطالب کتاب خط بکشند که بعدا بخونندبعضی هاشون هم...که مثلا درس می خونند کتاب جلوشونه چشمشون هم روی کتابه ولی حواسشون یه جای دیگست ... معرفی...ادامه مطلب
ما را در سایت معرفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : festuka بازدید : 191 تاريخ : چهارشنبه 24 آبان 1396 ساعت: 15:57

وقتی پسرا دور هم خلوت میکنند ؟- ای رامین بدبخت دلت بسوزه همون دختری که به تو نخ نمیداد من رفتم شمارشو گرفتم- من بدجوری عاشقش شدم . اگه این خوشکله با من دوست بشه من همه ی دوست دخترهام رو کنار میگذارم- بچه ها این دختره رو دیدین که مانتو ص معرفی...ادامه مطلب
ما را در سایت معرفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : festuka بازدید : 190 تاريخ : چهارشنبه 24 آبان 1396 ساعت: 15:57